در پیمایش ملی که در سال ۱۴۰۰ از سوی وزارت بهداشت در تمامی کشور انجام شد، وضعیت آگاهی جامعه هدفی که معمولاً افراد بالای ۱۸ سال مخاطب آن بودند از بیماریها، نسبت به شاخصهای اصلی سلامت، حدود ۵۰ درصد بود؛ یعنی می توان گفت نیمی از گروههای مختلف جمعیتی، نسبت به مسائل مرتبط با سلامت، آگاهی لازم را داشته اند. این در حالی است که امروزه بسیاری از متخصصان و بویژه پزشکان بالینی معتقدند بخش قابل ملاحظه ای از مشکلاتی که اکنون با آن رو به رو هستیم، به دلیل نداشتن و یا ضعف در سواد سلامت است.
گاه جامعه تفاوت ارائه خدمت سلامت در بیمارستان، کلینیک و مرکز بهداشت را نمیداند و یا آنکه بیمار از چرایی حضور خود در اورژانس بیمارستان بی اطلاع است.
این در حالی است که امروزه بخشی از مردم با وجود فناوری و فرصتهای مختلفی که به منظور آگاهی بخشی از سوی رسانه ملی و یا فضای مجازی فراهم آمده، نسبت به موضوع خود مراقبتی که رکن اصلی سواد سلامت است، اطلاعات ناقصی دارند. این مقوله به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ بخشی از آن مربوط به عوامل اقتصادی و اجتماعی و بخشی دیگر به فقر فرهنگی و بی سوادی خانوادههاست. ضمن آنکه فعالیت گروههای شبه علم در این خصوص نیز بی تاثیر نیست؛ گروههایی که با رخنه در نظام سلامت موجب شیوع اطلاعات غلط به مردم شده اند.
زمانی که مردم در دریافت اطلاعات صحیح به دلیل ضعف سیستم آموزشی، ضعف وزارت بهداشت و یا ضعف گروههای آموزشی دچار مشکل میشوند، به راحتی ممکن است گرفتار افراد شبه علم شوند.
در حال حاضر باید اذعان کرد وضعیت سواد سلامت در کشور نه مطلوب است و نه بحرانی. هرچقدر سواد سلامت ضعیف باشد، علاوه بر اثرات روانی و اجتماعی که دارد، از لحاظ بالینی نیز اثرگذار است به دلیل آنکه مفهوم عقب ماندن از سواد سلامت ناتوانی از شناسایی بیماریها و تشخیص به موقع آنهاست.
سواد سلامت یک متغیر کلی است که حتی ممکن است وضعیت آن از یک استان به استان دیگر متفاوت باشد. وضعیت سواد سلامت ما نسبت به دیگر کشورها، مطلوب نیست و با خلا جدی در این حوزه رو به رو هستیم.
سواد سلامت مفهومی دو وجهی و شاخصی دو طرفه است؛ هم تاثیرگذار است و هم تاثیرپذیر. در موضوع سواد سلامت شاخصی به نام تقاضای القایی وجود دارد که بیان میکند چه نسبتی از خدماتی که ارائه میشود، مبتنی بر پروتکل های بالینی است. طبق این شاخص در برخی مراکز درمانی، بین ۳۰ تا ۷۰ درصد با تقاضای القایی رو به رو هستیم. یعنی خدماتی به بیمار ارائه میشود که اصلاً نیاز او نبوده است. این اتفاق بیشتر در بیمارستانهای دولتی رخ میدهد.
اصلیترین تاثیر سواد سلامت، خود مراقبتی است. بد نیست بدانیم براساس برآوردهای صورت گرفته، در سال ۱۴۱۰ بیش از ۴۰۰ هزار میلیارد تومان تنها هزینه بیماری خون و قلبی عروقی شده است. با افزایش سواد سلامت مردم و جامعه و همچنین افزایش خودمراقبتی، می توان حداقل ۲۰ درصد از بیماری پرفشاری خون یا بیماری قلبی را کاهش داد و به این ترتیب سیصد هزار میلیارد تومان در بودجه دولت و هزینه های مردم صرفه جویی کرد.
در شرایطی که شیوع و ابتلا به برخی از انواع سرطان ها همچون سرطان سینه و یا می توان با اطلاع یافتن به موقع از آن به سرعت آن را درمان کرد و دیگر آنکه بر اساس مطالعات انجام شده، بین ۳۰ تا ۵۰ درصد مرگ ناشی از این دو سرطان شایع در کشور را کاهش داد.
متاسفانه دولتها مبتنی بر سالهای حضور خود، به فکر عملکرد خویش هستند. حال آنکه اگر متولیانی همجون وزارتخانه های بهداشت و درمان، فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش و شورای انقلاب فرهنگی در افزایش سواد سلامت جامعه، سرمایه گذاری کنند، میتوانند سبک زندگی سالم را توسعه دهند و در کمتر از ۴ سال شاهد نتیجه واقع بینانه و معنی داری از اقدام خود باشند.
در این میان لازم است سیستم قضایی نیز باید با هرگونه منتشر کننده اطلاعات غلط که در سواد سلامت مردم تاثیر میگذارد، قاطعانه برخورد کند. وزارت بهداشت نیز باید ضمن به روز رسانی سیستمهای آموزشی سلامت خود، مفاهیم مرتبط با این حوزه را با زبان قابل فهم برای مردم تبیین کند. دانشگاهها نیز وظیفه دارند بسته های آموزشی مبتنی بر نیاز مردم را تهیه و به آن ها ارائه دهند.
مطالعات انجام شده در سطح ملی بیانگر آن است که اگر رویکرد و نگاه کودکان در سنین دانش آموزی؛ یعنی زیر ۱۸ سال، نسبت به سلامتشان تغییر نکند، آنها تا بزرگسالی سبک زندگی غلط را انتخاب خواهند کرد.
به همین دلیل قطب اصلی راهکارهای آموزش و پرورش باید تقویت شود و در کنار تربیت و آموزش ریاضیات، فیزیک، زیست شناسی و... برای آموزش سلامت نیز سرمایه گذاری و هزینه کرد. آموزش و پرورش در راستای تحقق این مهم، باید حدود ۲۰ هزار مراقب سلامت جذب کند در غیر این صورت نمیتواند نقش آفرینی صحیح داشته باشد.
نظر شما